موومان یکم

۱






۱

دود ملایمی زیر طاق­های ضربی و گنبدی کاروانسرای آجیل­فروش­ها لمبر می خورد و از دهانهء جلوخان بیرون می­زد. ته کاروانسرا چند باربر در یک پیت حلبی چوب می­سوزاندند و گاه اگر جرئت می­کردند که دستشان را از زیر پتو بیرون بیاورند تخمه هم می­شکستند. پشت سرشان در جایی مثل دخمه سه نفر در پاتیل­های بزرگ تخمه بو می­دادند. دود و بخار به هم می­آمیخت، و برف بند آمده بود.

همه­ی چراغ­ها و حتی زنبوری­ها روشن بود، و کاروانسرا از دور به دهکده ای در مه شبیه بود. سمت راست دالان در حجرهء خشکبار معتبر» دو مرد به گرمای چراغ زنبوری روی میز دل داده بودند. پشت میز اورهان اورخانی» نشسته بود و کنارش ایاز پاسبان».

ایاز پاسبان پنجشنبه ها به حجره می آمد، روی صندلی بزرگی می­نشست و پاهایش را می­گذاشت روی چهارپایهء کوچک. عرق پیشانی­اش را پاک می­کرد_چه تابستان و چه زمستان_ و اگر صندلی بزرگ دم دست نبود روی یک گونی تخمه می­نشست. میگفت: من با این هیکل گنده چه جوری روی صندلی کوچک بنشینم، هان؟»



سمفونی مردگان

نویسنده: عباس معروفی

ناشر:

گردون

نوبت چاپ: پانزدهم، ۱۳۸۹


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها