دو هزار و سیصد و چهل و دو روز از مرگ ژه۱ گذشته بود که لبخند زد. نخست، هیچ‌کس این لبخند را نمی‌دید. بر سر آنچه هیچ‌کس نمی‌بیند، چه می‌آید؟ رشد می‌کند.

هر چیزی که رشد می‌کند، در ناپیدا رشد می‌کند و با گذشت زمان، قدرت بیش‌تر و فضای بیش‌تری می‌گیرد.

پس، لبخند ژه که دو هزار و سیصد و چهل‌ودو روز پیش در دریاچهء سن سیکست۲  در ایزر۳  غرق شده بود، تشعشع روزافزونی یافت.

ژه گاه تا سطح آب بالا می‌آمد و بعضی وقت‌ها تا عمق دریاچه فرو می‌رفت؛ از دو هزار و سیصد و چهل‌ودو روز پیش، دست‌نخورده، صحیح و سالم. بی‌اثری از خستگی در صورت و جسمش و لکه‌ای روی پیراهنش؛ پیراهنی بلند از پارچهء نخی قرمز، رنگ محبوب ژه، زمانی که در روستای سن سیکست به مدرسه می‌رفت.

دریاچهء سن سیکست در تابستان هم خیلی تیره است. دریاچهء سن سیکست از بی‌زیانی و پاکی تابستان‌ها بی‌خبر است. آبی است که نور را در خود نگه می‌دارد. آبی سبزرنگ و به خصوص سیاه که روشنایی را در


_______________________________________

1. Geai                                2. Saint _ Sixte

3. Isère



ژه
نویسنده: کریستین بوبَن
مترجم: فرزین گازرانی
ناشر:

ثالث

نوبت چاپ: چهارم، ۱۳۹۲


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها